تگری زدن زیر آفتاب تموز
انتظار رنج آفرینِ
انتظار از آدم نفهم که کلا آدمُ تجزیه میکنه...
- ۳۰ بهمن ۹۹
انتظار رنج آفرینِ
انتظار از آدم نفهم که کلا آدمُ تجزیه میکنه...
نگار نگاهم میکنه و میگه ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
من لبخند میزنم و به این فکر کنم که اتفاقا انگار ذات آدم بودنمون طلب میکنه که
هر چند وقت یکبار کسی پیداش بشه و دست بذاره روی زخم های قدیمی مون
و با تمام قدرت فشارشون بده انقدر بیرحمانه که تک تک زجرهایی رو که به خاطرشون
کشیدیم به خاطر بیاریم ،انقدر محکم که یاد خاطر فراموش کارمون بیاد چه چیزهایی
رو به خاطرشون از خودمون دریغ کردیم و چه روزهای رو توی خلسه ی جای خالیشون
دود کردیم رفت هوا...
تا شاید باز همون حماقت ها را تکرار نکنیم و تجرهای تلخ درست نکنیم
برای آه کشیدنای آبکی...
انسان به چیزی باید اقرار کند.
چه چیز می تواند ارزشمند یا مفید باشد؟
آنچه برای ما یا برای همه اتفاق افتاده در یک مورد هیچ تازه گی ندارد
و در مورد بعدی غیر قابل درک است.
وقتی آنچه را حس می کنم می نویسم،بدین جهت چنین میکنم،
چرا که با این عمل حس میکنم تب نوشتنم کاهش می یابد.
آنچه اقرار میکنم هیچ اهمینی ندارد زیرا هیچ چیز اهمیتی ندارد.
_دلواپسی